ماجراهای من و بهار
دخترم بر روی میزاست
دخترم بر روی میزاست
رو ی پایم روی کول
میرود بالا و پایین
وبکم از رایانه گیرد کوبدش محکم به میزم
دست کوچک میزند بر روی کیبورد
من حواسم توی نرم افزار ورد
بیت زیبایی سرودم . شد دیلت .
دخترم دارد ز سالی بیش عمر .
کوزه ای پرا ز شراب عشق ا وست .
میتراواند به خانه بوی عشق .
خنده اش شور بهشت .
هان گرفتم دست او . این یکی بیت نرفت از صفحه .
گیرمش دستی اگر ، میزند جیغ که یعنی بابا
دخترت هستم من . نه مگر ؟
کودکم من . من امیر خانه ام . حد من اینها که نیست .
گرد این رایانه ات . منگنه چسب قلم. پیش خنزر پنزرت . چه سرم مشغول است .
تو مکن محدودم.
شعر و احساس اینزمان در دلم جمع شده .راهی صفحه کلید
این چه وقت شعر است ؟
میزند چنگ به عینک دختر.
دخترم شیرین است . و بسی شیرین است . پدری موهبتی است .
شعر را نسرایم . و در آغوشم گرم بفشارم او را . که بهارم برویم پی بازی من و تو .
وقت کولی خوردن روی پشت باباست
کنترول اس اما . . .آخر شعر ماست
درود بر شما