ااه ای آناهیتا آآه ای معصوم من اکنون که احساسم را در گستره وب میپراکنم
تو عزیزم 4 سال بیش نداری و من 6 ماه است که روی ماهت را ندیده ام بهار من عشق من قسم به مستی و راستی ای که امشب در من موج میزند قسم به تیرگی ابر سیاهی که بین من و تو فاصله انداخته است قسم به خوابهای زیبایی که تو صحنه گردانشانی
... ... ... ... ... ... ... دوستت دارم ای هدیه خدا میپرستمت ای بی گناه ... ای عصاره پاکی
زنده و پاک و بی ریا بمان
شبها بیاد تو میگریم و شکیبایم برای دیدار تو
لحظه ها را تصویر دیدار تو برایم طی میکند
قسم به آواز های آشنایمان که گوشت را
و قسم به خون که آغوشت را خواهم نواخت در لحظه نزدیک دیدار...
بابا اشکان عید غدیر 1390
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۰ ساعت 3:21 توسط اشکان اخلاقی
|
درود بر شما من هم یک فردی هستم که مثل شما فعلا تو این دنیا زندگی میکنم برای ارتباط با شما یک راه اینه که وبلاگ داشته باشم*** این وبلاگ شامل حرفهایی که میشه زد ، هرچند فقط اندکی از حرفایی باشه که ای کاش میشد زد
اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم / که دل آزرده شوی ، ورنه سخن بسیار است